loading...

حریری به رنگ آبان

بازدید : 2406
دوشنبه 24 فروردين 1399 زمان : 2:37

من سر نوشتن خیلی با خودم درگیرم. هربار که شروع به نوشتن داستان می‌کنم، انگار یک سطل آب یخ روی خودم می‌ریزم. ناامیدی تمام وجودم را در خود مچاله می‌کند و حس می‌کنم هرچه رشته‌ام پنبه شده است. به خودم می‌گویم من که عرضهٔ نوشتن یک داستان کوتاه خوب را ندارم و نمی‌توانم سر و تهش را خوب هم بیاورم، من که هیچ نگاه تازه و نویی به اتفاقات پیرامونم ندارم و همه‌اش از یک‌مشت کلیشه می‌نویسم، چرا باید دلم بخواهد نویسنده شوم؟ چرا یک مشت اراجیف چاپ کنم و ادعای چیزی‌بودن کنم درحالیکه هیچ‌چیز نیستم؟ اگر قرار است یکی مثل باقی زردونارنجی‌نویس‌های امروزی باشم، اصلا چرا باشم؟

یک‌جور صندلی داغ شاید!
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 16
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 43
  • بازدید کننده امروز : 28
  • باردید دیروز : 4
  • بازدید کننده دیروز : 4
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 58
  • بازدید ماه : 321
  • بازدید سال : 20017
  • بازدید کلی : 24761
  • کدهای اختصاصی